×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

موج امروزموج فردا فردا

× هر چه از دل تنگم براید
×

آدرس وبلاگ من

mojiya.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/mojiya

عاق پدر

  پدر شنیدم گفتی مرا عاق کردی ایا درسته؟
اری درسته تو دیگه فرزند من نیستی
اخه واسه چی؟
خودت بهتر میدونی برای چه مجبور به این تصمیم شدم، فکر نکنی تصمیم راحتی بوده، چاره ای دیگه واسم نذاشتی
پدر اینا اینا همش دسیسه است اونا چشم دیدن منو ندارن میخوان رابطه مستحکم پدر وفرزندی ما را خراب کنن
اخه واسه چه میخوان همچین کاری را بکنن مگر با تو پدر کشتگی دارن؟
اخه اونا دائم از من سواستفاده میکردند بر من منت میگذاشتن وموجب تحقیر من میشدند اونا مرا وسیله یا بهتر بگم پلی واسه رسیدن به اهداف نا مشروعشان میخواستن.دیگه داشت حالم از تک تکشون به هم میخورد. تصمیم گرفتم جلوشون دربیام ، جلوشون وایسادم گفتم دیگه بسه تا اینجا هر چی گفتید وهر کار خواستید کردید بسه، تمومش کنید، از این به بعد این تو بمیریها اون تو بمیریها نیست،میخوام خودم باشم خودم دیگه نمیخوام راهی را برم که شما به من دیکته میکنید. بگذارید چند صباحی هم مال خودم باشم، دوست دارم واسه خودم اقائی کنم نه واسه شما.
پس این دلقکائی که دوروبر خودت جمع کردی؟ کین چه کاره اند؟از تو چی میخوان؟ بارها به تو توصیه کردم از اینا فاصله بگیر اونا دوست خوبی واست نیستن، میبرند اون بالا بالا ها ویکدفعه با سر به زمینت میزنن،اونا تورو به نابودی میکشن اینجور پیش بری دیگه هیچ ابروئی نه واسه من ونه واسه دودمانمون باقی نمیمونه،به تو گفتم یا نگفتم؟
پدر پدر
دیگه به من نگو پدر
پس چی صدات کنم پدر؟
تو واسه من مردی میفهمی من دیگه همچین فرزند ناخلفی ندارم
میدونم تو از دست دوستام عصبانی هستی ولی من چیزی را در اونا دیدم ودرکی را در درونشان جستجو کردم که تاکنون در هیچ کس دیگری نیافتم،ظاهر وباطنشون یکیست،همیشه چند قدم جلو تر خودشون میبینند. از گذشته،حال،اینده میگن.اگر من تا حالا موفق بودم وتوانستم یعنی توانستیم از پس کوهی از چالشها ومشکلات بر بیائیم فقط به لطف اگاهیها ودرایتهای حکیمانه اونا بوده، این همراهی وهمکاری اونا بود که جرات انجام چنین ریسکهای بزرگ را داشته باشیم.نمیدونم چرا به این زودی همه اونا را فراموش کردید؟
وای بر من وای بر من دیگه نمیخوام بشنوم تو رو چیز خورد کردن، روح تو اسیر شیطان گشته
پدر اینا چیه میگی
به تو گفتم به من نگو پدر
باشه هر چی شما بگید اما میدونم این حرفا حرفای شما نیست همه اینا زیر سر اوناس اگر فکر کردن قراره من زیر بار حرف زور اونا برم کور خوندن دوست دارم برید بهشون بگید فرزندت هرگز تسلیم خواسته های اونا نمیشه،من تا اخر در برابرشون می ایستم، من تسلیم نمیشم، اون دوران بسر اومده دیگه خوابشو ببینند. شما هم بهتر زود تصمیم نگیرید و قبل از اون راجعش خوب تحقیق کنید، یک چیز دیگه مونده، میخوام بهشون بگید ناخن چینده رفقایم را به همه اونا ترجیح میدم من به اونا اطمینان واعتماد کامل دارم وهرگز از اونا فاصله نخواهم گرفت.
منم واسه اون رفقای نادون نابابت پیغامی دارم، میخوام بهشون بگی کورخوندن، من تا وقتی زنده ام اجازه نمیدم با ابرو وحیثت من ودودمانم بازی بشه، بهتره بیشتر از این دمشونو از گلیمشون درازتر نکنن وگرنه دستورخواهم داد دم تک تکشونو از بیخ قیچی کنند، میدونی که خوب میتونم،مفتخورای بیشعور بی سروپاه،خیالشون رسیده، شاید یکم پیروناتوانم اما اینقدر قدرت دارم که از پس یکمشت جوجه ی تازه به دورون رسیده لقمه حروم مثل اونا برام. بهشون بگو مثل موم توی دستمنند هر وقت بخوام لهشون میکنم.از این به بعد هر خواب بدی دیدند واسه خودشون دیدن. بهتره زیاد گردو خاک رانیندازن، بهتره تا دیر نشده دمشون و بندازن رو کولشون و گورشون و گم کنن. و تو، تو را عاق کردم چونکه از خط ومش من منحرف گشتی تو اون ادم قبلی نیستی،نون ونمکم وخوردی و نمکدون وشکستی،میدونم منم در این ضمینه مقصر بودم زیادی به تو بال وپر دادم افسوس تو جنبه شو نداشتی.هر چی نصیحتد کردم از این گوش شنوفتی واز اون گوشد در کردی؟ اره، این دفعه قضیه کاملا فرق کرده، تو بمیریها از اون تو بمیریها نیست جونم.
به من فرصت بده بزودی به شما ثابت خواهم کرد که من همونم همون فرزند دلبند شما فقط یکمی دیگه فرصت میخوام بعداّ خواهید دید در پس همه ی اینا مصلحتی عظیم نهفته بوده،فقط یکمی دیگه دندون رو جیگر بزارید، میدونم سخته ولی ازتون خواهش میکنم مثل گذشته که تحمل کردید و همواره در همه حال بی دریغانه از من دفاع کردید و تنهام نگذاشتید بازم تنهام نگذارید من به شما احتیاج دارم،میدونم روزی خواهد رسید که به من افتخار خواهید کرد، اندکی صبر سحر نزدیک است.
اخه تا کی چرا ملاحظه منم نمیکنی مگه تو فکر میکنی اسونه هر شب دارم کابوس میبینم فکر میکنم تو شدی بلای جونم ترسم از اینه که این پدر سوخته ها چیز خورت کرده باشن.میترسم میترسم این کابوسا یک روزی به حقیقت بیانجامه.
پدر پدر بازهم تئوری توطعه اخه تا کی میخواهید فکر کنید همیشه زیر این کاسه نیم کاسه است اتفاقا بلعکس من فکر میکنم اونا شما را چیز خورتان کردن.تا کی میخواهید با این توهمات زندگی کنید. دنیا دیگه اون دنیای سابقی که فکر میکنید نیست همه چیز فرق کرده حقیقت تلخه اما حقیقت حقیقته نمیشه برای همیشه از اون فرار کرد ویا مثل کبکی سرمون و تو برف کنیم وفکر کنیم چون هیجا را نمیبینیم پس دیگران هم مثل ما هیجا را نمیبینند. یکبار هم شده پنجره رو باز کنید و به اون طرفش هم نگاه بی اندازید با چشمان خودتون ببینید که از اون طرف پنجره چه خبره، اونا همه چیزو به شما راست نمیگن.
نمیدانم چرا اما باشه این یکبار هم بهت فرصت میدم امیدوارم روسفیدم کنی،اینو بدون که صبرم بی اندازه نیست،از این فرصتی که به تو دادم خوب استفاده کن.
بروی چشم پدر،اجازه بده دستتون وماچ کنم ،پادونوماچ میکنم
نمیخواد پاچه خواری کنی، برو از چشمم دور شو تا پشیمون نشدم.
خدا حافظ پدر بزرگوارم
یکی از یکی ابله تر،چکنم خودم کردم که لعنت بر خودم باد.اینم شده واسه ما تف سربالا.معلوم نیست دوباره چه گندی بالا بیاره،با این یکمشت ارازل واوباشی که دورتادور خودش جمع کرده

امضا

mojiya.

پنجشنبه 17 شهریور 1390 - 9:11:37 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم